آيات قرآن كريم همراه با قرائن متعددى است كه برخى از مهمترين آنها عبارتند از: زمان نزول، مكان نزول، سبك بيان، سياق، شان متكلم و شان مخاطب . روش كشف مراد الهى از آيات قرآن - كه از آن به روش تفسير ظاهر قرآن تعبير شده است - توجه به همه قرائن است . در اين مقاله مراد الهى و قرائن مذكور تبيين شده است .
پرسشى كه در اين نوشتار سعى مىرود به آن پاسخ روشنى داده شود، اين است كه چگونه مىتوان از ميان معانى متعددى كه از ظاهر پارهاى از آيات به ذهن متبادر مىشود، به مراد خداى تعالى پى برد .
مقصود از تفسير ظاهر قرآن كشف مراد الهى از آيات قرآن است; در مقابل تفسير باطن قرآن كه از آن كشف لوازم مراد الهى از آيات قرآن را منظور داريم [1].
ضرورت طرح اين پرسش و پاسخدهى به آن از اين جهت است كه به نظر نگارنده هنوز نه اصل پرسش به روشنى تبيين شده و نه پاسخ آن به طور منقح و كامل بيان گرديده است .
اجمالا پاسخ سؤال مذكور اين است كه روش كشف مراد الهى از آيات قرآن اينچنين است كه بايد در تفسير آيات قرآن به تمام قرينههاى آن عنايت كرد; چرا كه بسنده كردن به پارهاى از قرائن، مفسر را به مراد الهى رهنمون نمىسازد .
قبل از پرداختن به تفصيل پاسخ، تعريفشمارى از مصطلحات ضرورى مىنمايد .
روش به معناى نوع رفتن و حركت كردن است و غرض از روش تفسير ظاهر قرآن ، نوع حركت فكرى مفسر به سوى كشف مراد الهى از آيات است .
نوع حركت فكرى مفسر همسان نوع حركت راننده در جاده است; همانطور كه راننده با توجه به نوع و كمال و نقصان علائم پيرامون جاده، روش حركتبه سوى مقصد را معين مىسازد و با عنايتبه آنها به مقصد مىرسد و يا احيانا با بىتوجهى به برخى از آنها از رسيدن به مقصد باز مىماند، مفسر نيز با عنايتبه نوع و كمال و نقصان قرائنى كه در تفسير ظاهر آيات مورد توجه قرار مىدهد، حركت فكرى خود را به مقصد كشف مراد الهى به گونهاى درستيا نادرستسامان مىدهد .
به نظر نگارنده، روش صحيح تفسير ظاهر قرآن - يعنى كشف مراد الهى - اين است كه همه قرائن حقيقى كلام خدا مورد توجه مفسر قرار گيرد . مهمترين قرائن مذكور عبارت است از: شان خداى تعالى، شان مخاطبان اوليه قرآن ، سبك قرآن ، سياق آيات، زمان نزول و مكان نزول كه شرح آنها در ادامه مىآيد .
غرض از تفسير در اينجا كشف مداليل آيات بطور مطلق است; اعم از مدلول جدى و مداليل لازم آن . مدلول جدى يا تصديقى آن است كه گوينده كلام در نيتخود دارد .
توضيح آنكه مداليلى كه از ظاهر كلام به ذهن مخاطب مىرسد، دو نوع است: يك نوع آن است كه مخاطب به مراد متكلم بودن آن باور ندارد و نوع ديگر آن است كه مخاطب آن را مراد متكلم مىشمارد . در اصول فقه، نوع اول را مدلول تصورى و نوع دوم را مدلول تصديقى مىنامند [2].
مدلول لازم آن است كه همراه مدلول جدى يا تصديقى است و با تدبر در اين مدلول فهميده مىشود; مثل "لاتقل لهما اف" [اسراء 23] كه مدلول جدى آن "به پدر و مادر اف مگو" است و مداليل لازم آن عبارت است از: با آندو نرمى كن! به آندو دشنام مده! آندو را مزن! [3].
با عنايتبه همين معنا از تفسير است كه در اين نوشتار لفظ تفسير به ظاهر قرآن اضافه شده است و غرض از اين اضافه تحديد مجال بحث در مدلول جدى است .
ناگفته نماند كه اگر تفسير به كشف مراد جدى تعريف شده بود، اين اضافه معنايى نداشت .
مقصود از ظاهر در اينجا ظاهر نهايى است; نه ظاهر بدوى . معناى ظاهرى دو نوع است: يك نوع آن است كه در بدو مواجهه مخاطب با كلام به ذهن او متبادر مىشود . چنين مواجههاى كه بدون جستجوى همه قرائن است، بسا ممكن استبه فهم مراد جدى نيانجامد و معنايى خلاف مراد متكلم به ذهن متبادر سازد . نوع ديگر آن است كه پس از فحص همه قرائن و توجه به تمام آنها در ذهن مخاطب حاصل مىشود . نوع اول را ظاهر بدوى يا ظاهر بسيط يا تصديقى اول و نوع دوم را ظاهر نهايى يا ظاهر معقد يا تصديقى دوم خواندهاند [4].
چنين معنايى از ظاهر همه اقسام معانى ذيل را در بر مىگيرد:
الف معانى چهارگانه منصوص، ظاهر، مجمل و مؤول: توضيح آنكه كلام از لحاظ دلالتبر معناى مراد به طور كلى از دو حال بيرون نيست: يا بر يك معنا دلالت دارد كه آن را "نص" گويند يا بر بيش از يك معنا دلالت دارد . چنين كلامى نيز دو گونه است: يا هيچيك از معانى آن بر ديگر معانى رجحانى ندارد كه آن را "مجمل" خوانند يا يكى از معانى آن بر ديگر معانى رجحان دارد . چنين كلامى نيز به دو صورت است: يا مراد متكلم معناى راجح استيا معناى مرجوح . در صورت اول آن را "ظاهر" و در صورت دوم آن را "مؤول" نامند [5].
چنانكه پيش از اين آمد، غرض از تفسير ظاهر كشف مراد جدى است; از اين رو با عنايتبه اينكه مراد جدى در نص و ظاهر معلوم است، تنها مجمل و مؤول نيازمند تفسير ظاهرند .
همانطور كه ملاحظه شد، در اينجا از دو ظاهر سخن رفت: يكى ظاهرى كه در تقسيم چهارگانه مطرح است و ديگرى ظاهرى كه موضوع بحث اين نوشتار است . نسبت ميان اين دو ظاهر عموم و خصوص مطلق است و به عبارت ديگر ظاهر اولى يكى از اقسام ظاهر دومى است . ظاهر قسيم نص از نوع ظاهر بدوى است (1) ; ولى ظاهر مورد بحث، ظاهر نهايى است .
ب معانى سهگانه مطابقى، تضمنى و التزامى: بيان اين موضوع آن است كه معناى لفظى به طور كلى دو نوع است: وضعى و استعمالى . معناى وضعى آن است كه لفظ براى آن وضع شده است; مثل اسد براى حيوان درنده معروف و معناى استعمالى آن است كه لفظ در جمله و كاربرد زبانى بر آن دلالت دارد . نسبت ميان معناى استعمالى و معناى وضعى سهگونه است: يا معناى استعمالى با معناى وضعى مطابقت دارد كه آن را معناى مطابقى گويند; مثل شير، شكم گوزن را دريد; يا معناى استعمالى بر جزئى از معناى وضعى دلالت دارد كه آن را معناى تضمنى خوانند; مانند خانه خراب شد كه مراد سقف يا ديوار خانه است; يا معناى استعمالى با معناى وضعى مباينت دارد; مانند از شهر نان خريدم كه مقصود نانواى شهر است . گاهى اين معناى اخير را كه لازم معناى وضعى است، معناى التزامى مىنامند و گاهى دو معناى اخير يعنى تضمنى و التزامى را به اين نام مىخوانند [6] ; همچنين زمانى معناى مطابقى را معناى حقيقى و معانى تضمنى و التزامى را معناى مجازى نامبردار مىسازند [7].
ناگفته نماند كهگاهى هم معناى مطابقى كلام مراد گوينده است و هم معناى التزامى آن; مثل زمانى كه خوشنويس به قصد نوشتن به كسى بگويد: دوات را بياور . او هم خود دوات و هم مركب داخل آن و قلمى را كه با آن مىنويسد، اراده كرده است و گاهى تنها معناى مطابقى مراد است; مانند زمانى كه همو به قصد ريختن مركب در دوات، همان جمله را بگويد و گاهى فقط معناى التزامى مراد است; نظير وقتى كه كسى به قصد ابراز نفرت از مخاطبش به او بگويد: گم شو; بدون آنكه رفتن او را از نزدش قصد كرده باشد .
غرض از تفسير ظاهر قرآن كشف مراد خداى تعالى از آيات است; اعم از اينكه يكى از معانى مطابقى يا التزامى را اراده كرده باشد يا هر دو معنا را قصد نموده باشد .
در علم اصول، معانى كلام را به اعتبارى دو قسم مىشمارند: منطوق و مفهوم . منطوق در لغتيعنى آنچه به نطق و لفظ در آمده است و آن عبارت از همان متن كلام است; ولى در اصطلاح معنايى است كه متن كلام در هنگام نطق بر آن دلالت دارد; بنابراين در اين خصوص، مدلول به اسم دال ناميده شده است، و مفهوم معنايى است كه با تدبر در منطوق فهميده مىشود . بسيارى منطوق را معناى مذكور در كلام و مفهوم را معناى غيرمذكور در كلام خواندهاند [8].
هر يك از منطوق و مفهوم داراى اقسامى است: منطوق را دو قسم دانستهاند: صريح و غيرصريح . منطوق صريح معنايى است كه كلام بر آن به نحو مطابقهاى يا تضمنى دلالت دارد و منطوق غيرصريح يا سياقى معنايى است كه كلام بر آن به نحو التزامى دلالت مىكند . منطوق غيرصريح را نيز سه قسم شمردهاند: اقتضائى، تنبيهى و اشارى . معناى اقتضائى آن است كه صدق يا صحت آن مقتضى تقدير گرفتن كلمهاى است; مثل آيه شريفه "واسال القرية" (2) [يوسف82] كه صحت آن مستلزم تقدير گرفتن كلمه "اهل" است و معناى تنبيهى آن است كه از قرينه متصل به كلام فهميده مىشود; مثل حديث "لايقضى القاضى و هو غضبان" (3) [9] كه از "و هو غضبان" دانسته مىشود، علت ممنوع بودن حكم، غضب است و معناى اشارى آن است كه از قرينه منفصل از كلام فهميده مىشود; مانند آيه شريفه "انا انزلناه فى ليلةالقدر" (4) [قدر1] كه با انضمام آيه كريمه "شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن" (5) [بقره 185] به آن دانسته مىشود كه شب قدر در ماه رمضان است [10].
مفهوم را نيز دو قسم دانستهاند: مفهوم موافق و مفهوم مخالف . مفهوم موافق آن است كه در سلب يا ايجاب موافق منطوق باشد و مفهوم مخالف آن است كه در سلب يا ايجاب مخالف منطوق باشد; مانند آيه شريفه "ان جاءكم فاسق بنبا فتبينوا" (6) [حجرات6] كه مفهوم موافقش آن است كه اگر كافرى خبرى آورد، به طريق اولى وارسى كنيد و مفهوم مخالفش آن است كه اگر عادلى خبرى آورد، نيازى به وارسى نيست [11].
چنانكه از كتب اصولى بر مىآيد، از ميان معانى مذكور، در هنگام نطق فقط معناى منطوق، مراد ناطق است; جز معناى اشارى كه در هنگام نطق مراد ناطق نيست و نيز مفاهيم كه پس از نطق و با تدبر فهميده مىشود [12].
به نظر مىرسد، ملاك تعيين اينكه چه معناهايى در كلام مراد گوينده است، توجه گوينده يا شنونده به آنهاست . آنچه معمولا گويندگان يا شنوندگان بويژه افراد عادى در هنگام تكلم به آن توجه دارند، صرفا منطوق كلام است . براى مثال، وقتى كودكى به مادر خود مىگويد: تو را دوست ندارم و پدر خطاب به كودك مىگويد: چنين نگو! مراد پدر فقط همين است كه كودك آن سخن را به مادر نگويد . كودك نيز به بيش از آن توجهى ندارد; بنابراين بايد گفت كه مراد گوينده تنها منطوق است .
البته ميزان توجه به معانى كلام نسبى است و متناسب با هوش و دانش گوينده و شنونده، ميزان معانى مورد توجه تفاوت پيدا مىكند; چنانكه درباره خداى تعالى كه عالم مطلق است، نمىتوان گفت كه در وقت نزول قرآن صرفا به منطوق آيات توجه داشته و فقط همان را اراده فرموده است .
چنانكه آمد، هدف از اين بحث، بررسى روش تفسير ظاهر قرآن يا كشف مراد خداوند از آيات قرآن است; البته نه همه مرادهاى خداوند; بلكه آنكه از منطوق آيات قرآن قابل كشف است; بنابراين در اينجا نه از آياتى بحث مىشود كه منطوق آنها مكشوف و آشكار است و نه از مداليلى سخن مىرود كه وراى منطوق آيات است .
بر اين اساس، محدوده بحث، منطوق آياتى است كه معناى واحد و معينى ندارند; بلكه بيش از يك معنا دارند; بعلاوه هيچيك از معانى آن آيات بر ديگرى رجحان ندارد يا اگر يكى از معانى آنها در بدو راى راجح به نظر مىرسد; لكن آن معنا با ادله معتبر در تعارض است . نتيجه آنكه آيات مورد بحث، دو دستهاند: آيات مجمل و آيات مؤول .
تعيين معناى مراد در اين آيات، نيازمند كشف قرائنى است كه يكى از معانى آنها را تقويت كند . در اين نوشتار برخى از مهمترين آنها معرفى مىشود .
همانطور كه مذكور افتاد، مفسر در حركت تفسيرى خود در چند راهههاى معانى آيات در صورتى به سر منزل مقصود - يعنى كشف مراد الهى مىرسد كه به همه علائم و قرائن پيرامون راه تفسير عنايت كند . برخى از مهمترين علائم و قرائن مذكور به شرحى است كه در پى مىآيد .
نزول قرآن كريم به تدريج و طى حدود بيست و سه سال بوده و مدت نزول آن از دو دوره متمايز به نام دوره مكى و دوره مدنى تشكيل شده است . در هر دوره شرايط سياسى و اجتماعى ويژهاى حاكم بوده است . عدم توجه به اين حقيقت، ممكن است مفسر را در جاده تفسير پارهاى از آيات به انحراف كشاند . تفسير "جهاد" در دو آيه ذيل از آن جمله است:
خداى تعالى در سوره عنكبوت مىفرمايد: "و من جاهد فانما يجاهد لنفسه ان الله لغنى عن العالمين" [آيه 6] (و هر كه جهاد كند، جز اين نيست كه به سود خويش جهاد مىكند; زيرا كه خداوند از جهانيان بىنياز است).
نيز در سوره توبه مىفرمايد: "و اذا انزلتسورة ان آمنوا بالله و جاهدوا مع رسوله استئذنك اولوا الطول منهم و قالوا ذرنا نكن مع القاعدين" [آيه 86] (و چون سورهاى نازل شود كه به خدا ايمان آوريد و همراه پيامبرش جهاد كنيد، ثروتمندانشان از تو اجازه خواهند و گويند: "بگذار كه ما با خانهنشينان باشيم" ).
چنانكه ملاحظه مىشود، لفظ جهاد هم در سوره عنكبوت كه از سورههاى مكى است و هم در سوره توبه كه از سورههاى مدنى است، آمده است و حال آنكه جهاد به معناى جنگ و قتال فقط در دوره مدنى واقع شده است . عدم توجه به اين امر ممكن است مفسر را به اين پندار بكشاند كه اين لفظ در سوره عنكبوت به همين معناست; چنانكه برخى از مفسران چنين احتمال دادهاند [13] ; در حالى كه با عنايتبه زمان نزول آن بايد لفظ جهاد را در اين سوره بر همان معناى لغوىاش يعنى مطلق تلاش تؤام با رنجحمل كرد; همانطور كه اغلب مفسران چنين كردهاند [14].
قرآن در مكانهاى مختلفى نزول يافته است . از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آوردهاند كه قرآن در سه جا نازل شده است: "مكه، مدينه و شام" [15]. مكه حوالى آن مثل منى، عرفات و حديبيه، و مدينه اطراف آن مانند بدر، احد و سلع را در بر مىگيرد و مراد از شام بيتالمقدس و تبوك مىتواند باشد [16].
عدم عنايتبه اينكه آيات قرآن در چه سرزمينى و حتى در چه مكانى از آن نازل شده است، ممكن است مفسر را به تفسيرى نادرست از آيات سوق دهد . تفسير آيه تطهير از آن جمله است . اين آيه و آيه بعد از آن چنين است: "وقرن فى بيوتكن و لا تبرجن تبرج الجاهلية الاولى و اقمن الصلوة و اتين الزكوة و اطعن الله و رسوله انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا . و اذكرن ما يتلى فى بيوتكن من ايات الله و الحكمة ان الله كان لطيفا خبيرا" [احزاب 33 و 34] (و در خانههايتان بمانيد و مانند روزگار جاهليت قديم زينتهاى خود را آشكار مكنيد و نماز برپا داريد و زكات بدهيد و خدا و فرستادهاش را فرمان بريد . خدا فقط مىخواهد آلودگى را از شما ساكنان خانه بزدايد و شما را پاك گرداند و آنچه را كه از آيات خدا و [سخنان] حكمت [آميز] در خانههاى شما خوانده مىشود، ياد كنيد . براستى خدا همواره باريك بين و آگاه است).
چنانكه ملاحظه مىشود، سياق جمله "انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا" با صدر آيه و آيه بعد ناهمگون است: اين جمله خطاب به مردان است; ولى صدر آن و آيه بعد خطاب به همسران پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم است . چنين اختلاف سياقى از ديرباز مفسران فريقين را بر آن داشته است كه آراى گوناگونى درباره آن اظهار كنند: قريب به اتفاق مفسران اهل سنت در صدد برآمدهاند كه جمله مذكور را با صدر و ذيلش متناسب نشان دهند و علاوه بر على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام، همسران پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم را نيز مشمول آن بشمارند [17] ; ولى همه مفسران شيعه بر اين باورند كه آن جمله فقط شامل همان چهارتن است و همسران پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم را در بر نمىگيرد و حتى برخى از آنان به نزول جداگانه آن جمله قائلند [18].
قبل از بيان نقش قرينه مكان در تفسير صحيح اين آيات شايان ذكر است كه تفسير اهل سنتبه دلايلى چند مردود است; از آن جمله اينكه اولا در همين دو آيه خطاب به همسران پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم، لفظ "بيوتكن" (خانههايتان) آمده و نيز در آيه 53 همين سوره براى اشاره به همين خانهها، لفظ "بيوت النبى" (خانههاى پيامبر) به كار رفته است . اگر مراد از "اهل البيت" (ساكنان خانه)، همسران پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم بود، مناسبت داشت كه به جاى آن، "اهلالبيوت" ذكر مىشد; ثانيا اهلالبيت تا قبل از نزول آيه تطهير در معناى خاصى مصطلح نشده بود و به همان معناى لغوى - يعنى ساكنان خانه به كار مىرفته است; نظير اين آيه خطاب به حضرت ابراهيم عليه السلام و همسرش: "قالوا اتعجبين من امرالله رحمتالله و بركاته عليكم اهلالبيت انه حميد مجيد" [هود73] (گفتند: (7) "آيا از كار خدا تعجب مىكنى؟ رحمتخدا و بركات او بر شما ساكنان خانه باد . بىگمان، او ستودهاى بزرگوار است). شايان ذكر است كه هرگاه اهل به مكانى اضافه شود، به معناى ساكنان است; مثل اهل المدينه و اهل القرى; بنابراين مراد از "اهل البيت" نمىتواند، همسران پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم باشد; چون آنان در يك خانه ساكن نبودند .
به نظر نگارنده، مقصود از "البيت" در آيه تطهير، خانه امسلمه است و مراد از "اهل البيت" ساكنان آن خانه در زمان نزول اين آيهاند; يعنى رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم، على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام; زيرا اولا همانطور كه آمد، اهل وقتى به مكانى اضافه شود، به معناى ساكنان آن مكان است و آن تمام ساكنان آن را اعم از ذكور و اناث در بر مىگيرد; چنانكه "اهل البيت" در سوره هود شامل حضرت ابراهيم عليه السلام و همسر اوست; ثانيا جمله "انما . . ." خطاب به افراد ذكور است و به هنگام نزول آن تنها در خانه امسلمه افراد ذكور ساكن بودند; ثانيا پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم در حديث كساء و احاديث مشابه آن فقط ايشان را "اهلالبيت" خوانده و مصداق جمله مذكور به شمار آورده و همسران خود حتى امسلمه را كه هنگام نزول آيه داخل خانه خود نبوده و نزديك در خانه ايستاده بوده است از جمع آنان خارج دانسته است [19].
اما اينكه چرا جمله "انما . . ." در سياق آيات مربوط به همسران پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم قرار گرفته، پاسخش با عنايتبه مكان نزول اين آيات كه خانه امسلمه بوده است، اين است كه چنين خصوصيتى را در علم بلاغت التفات گويند [20] و همجوارى خانه امسلمه با خانههاى ديگر همسران پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم زمينهساز اين التفات بوده است . شايان ذكر است كه همه اين خانهها پيرامون مسجد مدينه ساخته شده بودند و تمام آنها تا حدود سه سال به درون مسجد درى داشتهاند تا آنكه به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم در همه خانهها جز در خانه على عليه السلام كه آن نيز در جوار آنها بود، بسته شد [21].
چنانكه ملاحظه شد، توجه به مكان نزول اين آيات يعنى خانه ام سلمه به روشنى مراد از "اهل البيت" و سبب اختلاف سياق جمله "انما . . ." را با صدر و ذيلش مكشوف و آشكار مىسازد .
در پى بحث از آيه تطهير شايسته به نظر مىرسد، از قرينه ديگرى كه در كشف مراد آيات تاثير فراوان دارد، سخن برود و آن سبك گفتارى قرآن است . سبك قرآن گفتارى است; نه نوشتارى . از جمله تفاوتهاى مهمى كه ميان اين دو سبك هست، اين است كه برخى از جملات معترضه بسا در نوشتار بىمناسبت مىنمايد; اما در گفتار كاملا مناسب به شمار مىآيد . براى مثال فرض شود آموزگارى خطاب به دانشآموزان تنبل بگويد: "لااقل طورى درس بخوانيد كه مردود نشويد" و در اين حال بطور معترضه خطاب به دانشآموزان كوشا بگويد: "من امسال پيشبينى مىكنم، همه شما به دانشگاه راه يابيد" ; سپس خطاب به دانشآموزان تنبل بيفزايد: "شما با اين درس نخواندنتان سرمايههاى مادى و معنوى خود و كشور را تباه مىسازيد" . روشن است كه اگر اين سه جمله، بدون قرائن حال و مقام به نوشتار درآيد، متحدالسياق به نظر نمىرسند . جهت آن اين است كه در گفتار، پارهاى از اطلاعات با اتكا به قرائن حال و مقام ذكر نمىشود; لذا وقتى گفتار به نوشتار تبديل مىشود، در برخى از موارد در آن وحدت سياق ملاحظه نمىگردد . آيه تطهير نيز از اين قبيل است . چنانچه به مقام و مكان نزول آن توجه نشود، بىمناسبت مىنمايد . در چنين مواردى بايد به جاى سياق مقال به سياق مقام عنايتشود . آيه تطهير از لحاظ مقام متحدالسياق است .
با عنايتبه آنچه آمد، به نظر نگارنده، جمله "انما . . ." در ميان همين آيات موجود نازل شده و نزول جداگانهاى نداشته است . وحدت فواصل جمله مذكور و آيات قبل و بعد مىتواند گواه اين امر باشد . (8)
برخى از متاخران، سياق را با قرينه مرادف گرفتهاند; به همين روى آن را به مقالى و مقامى يا زنجيرهاى و زبر زنجيرهاى تقسيم كردهاند [22]. آنچه در اينجا موردنظر است، همان معناى اصطلاحى مشهور يعنى رشته و زنجيره سخن است كه در اصطلاح جديد با سياق مقالى يا زنجيرهاى مطابقت دارد .
سياق آيه، قرينه مهم ديگرى است كه نقش بسيار مؤثرى در كشف مراد الهى دارد . براى مثال كلمه "عسعس" در آيه شريفه "والليل اذا عسعس" (9) [تكوير 17] از كلمات اضداد است و به دو معناى ادبر (پشت كرد) و اقبل (روى كرد) به كار مىرود; لكن در اين آيه با عنايتبه آيه بعد از آن - يعنى "والصبح اذا تنفس" (10) [تكوير 18-] مشخص مىشود كه مراد از "عسعس" ، "پشتكرد" است; زيرا پس از آنكه شب پشت كند، سپيده مىدمد [23].
سخن هر گويندهاى با شان او در همه ابعاد اعم از علمى، عقلى، خلقى و جز آنها هماهنگى و تناسب دارد; لذا يكى از قرائنى كه در كشف مراد او مىتواند مؤثر باشد، توجه به شان اوست .
براى نمونه در قرآن آمده است: "و اذا اردنا ان نهلك قرية امرنا مترفيها ففسقوا فيها فحق عليها القول قدمرناها تدميرا" (11) [اسراء 16] . ظاهر بدوى اين آيه دلالت دارد بر اينكه اولا خدا به فسق فرمان مىدهد; ثانيا خدا مترفان را كه از اين فرمان پيروى كردند و فسق انجام دادند، عذاب مىكند; ثالثا حتى غيرمترفان را كه فسق انجام ندادند، عذاب مىنمايد .
اما وقتى مفسر به شان خداى تعالى توجه كند كه نه به زشتكارى فرمان مىدهد (12) و نه آنان را كه از فرمانش پيروى كنند، عذاب مىكند، (13) هرگز بر خود روا نمىشمارد كه آنچه را شايسته شان خداوند نيست، در تفسير اين آيه به او نسبت دهد [24] ; بر اين اساس تمام مفسران آن را موافق شان خداى تعالى تفسير كردهاند . بهترين تفسيرى كه درباره آن ارائه شده، اين است كه هرگاه خدا بخواهد، سرزمينى را نابود كند، به خوشگذرانانش كه حاكمان آن سرزميناند فرمان مىدهد كه از او پيروى كنند; اما آنان نافرمانى نمايند و ساير مردم نيز از آنان پيروى كنند يا به آنان رضايت دهند . آنگاه بر آن شهر عذاب لازم آيد و خدا آن را زير و رو كند [25].
اين آيه در اين معنا كه خدا فرمان به پيروى مىدهد، ولى مردم نافرمانى مىكنند، نظير فرمان خدا به سجده براى آدم است كه شيطان از آن سرپيچى مىكند: "و اذ قلنا للملائكة اسجدوا لادم فسجدوا الا ابليس كان من الجن ففسق عن امر ربه" [كهف 50] (و [بهياد آر] زمانى را كه به فرشتگان گفتيم: سجده كنيد كه سجده كردند، مگر ابليس كه از جنيان بود و از فرمان پروردگارش سرپيچى كرد).
همچنين آيه مورد بحث در اين معنا كه خدا مردم را به سبب نافرمانيشان عذاب مىكند و قطعا آنان را كه نافرمانى نكنند، عذاب نمىكند، نظير دو آيه ذيل است:
"فلما نسوا ما ذكروا به انجينا الذين ينهون عن السوء و اخذنا الذين ظلموا بعذاب بئيس بما كانوا يفسقون" [اعراف 165] (پس هنگامى كه آنچه را بدان تذكر داده شدند، از ياد بردند، كسانى را كه از [كار] بد باز مىداشتند، نجات داديم و كسانى را كه ستم كردند، به [سزاى] آنكه نافرمانى مىكردند، به عذابى شديد گرفتار كرديم).
"و ما نرسل المرسلين الا مبشرين و منذرين فمن آمن واصلح فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون . و الذين كذبوا بآياتنا يمسهم العذاب بما كانوا يفسقون" [انعام 47 و 48] (و ما پيامبران را جز بشارتگر و هشدار دهنده نمىفرستيم . پس كسانى كه ايمان آورند و نيكوكارى كنند، بيمى بر آنان نيست و اندوهگين نخواهند شد . و كسانى كه آيات ما را دروغ انگاشتند، به [سزاى] آنكه نافرمانى مىكردند، عذاب به آنها خواهد رسيد).
سخن گوينده دانا با شان مخاطبش در همه ابعاد اعم از علمى، عقلى، خلقى و اجتماعى و جز آنها هماهنگ و متناسب است; لذا يكى از قرائن كشف مراد گوينده، توجه به شان مخاطب اوست .
براى مثال در مواضع متعددى از قرآن ، پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم گناهكار خوانده شده است; نظير اين آيه: "فاصبر ان و عدالله حق و استغفر لذنبك" [مؤمن 55] (پس شكيبايى كن كه وعده خدا راست است و براى گناهت آمرزش خواه).
هيچ يك از مفسران با توجه به شان پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم، "ذنب" را در اين آيه و آيات نظير آن به معناى ترك امر يا نهى مولوى و واجب ندانستهاند; بلكه آن را از قبيل گناه امت، ترك اولى يا ترك مندوب شمردهاند [26].
با عنايتبه سياق اين آيه و آيات مشابه آن به نظر مىرسد كه گناه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم شتاب و ناشكيبايى او نسبتبه تحقق وعده پيروزى بر مشركان مكه بوده است; تا جايى كه گاهى مىگفت: "متى نصرالله" [بقره 114] (يارى خدا كى خواهد بود) ؟
شايان ذكر است، قبل از آيه مورد بحث چنين آمده است: "انا لننصر رسلنا و الذين آمنوا فى الحياة الدنيا" [مؤمن 51] (ما رسولان و مؤمنان را در زندگى دنيا يارى مىكنيم) و از موارد مشابه آن آيه، آيات سوره نصر است: "اذا جاء نصرالله والفتح و رايت الناس يدخلون فى دين الله افواجا فسبح بحمد ربك واستغفره انه كان توابا" (چون يارى خدا و پيروزى فرا رسد و بينى كه مردم دسته دسته در دين خدا در آيند، پس به ستايش پروردگارت نيايشگر باش و از او آمرزش خواه، كه وى همواره توبهپذير است).
بنابر آنچه آمد، گناه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم از قبيل ترك اولى يا ترك مندوب به شمار مىآيد .
كشف مراد الهى از آيات قرآن با توجه به همه قرائن مقالى و مقامى ميسور مىشود . برخى از مهمترين قرائن عبارتند از: زمان نزول، مكان نزول، سبك بيان، سياق، شان متكلم و شان مخاطب .
براى نمونه، مراد از "جهاد" با عنايتبه زمان نزول آيات مربوط و مقصود از "اهل البيت" در آيه تطهير با توجه به مكان نزول آن و نيز سبك گفتارى قرآن و معناى "عسعس" در سوره تكوير با نگاه به سياق و مفهوم آيه ". . . امرنا مترفيها ففسقوا . . ." با ملاحظه شان خداوند و منظور از "ذنب" پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم با لحاظ شخصيت آن حضرت آشكار مىشود .
1) ظاهر بدوى دو نوع است: ظاهر موافق مراد كه همان ظاهر قسيم نص است و ظاهر خلاف مراد كه همان مؤول است .
2) از ده بپرس!
3) قاضى در حال خشم حكم نمىكند (نبايد حكم كند).
4) ما آن را در شب قدر فرود آورديم .
5) ماه رمضان كه قرآن در آن فرود آمد .
6) اگر تبهكارى خبرى برايتان آورد، وارسى كنيد .
7) فرشتگان .
8) تبيين كامل سبك گفتارى قرآن به مجالى ديگر موكول مىشود .
9) و شب چون پشت كند .
10) و سپيده چون بدمد .
11) و چون بخواهيم شهرى را نابود كنيم، به خوشگذرانانش فرمان دهيم; اما آنان نافرمانى كنند و عذاب بر آن [شهر] لازم آيد; آنگاه آن را زير و رو كنيم .
12) قل ان الله لايامر بالفحشاء [اعراف 28] (بگو: خدا به زشتكارى فرمان نمىدهد).
13) ما يفعل الله بعذابكم ان شكرتم و آمنتم [نساء 147] (اگر سپاس گزاريد و ايمان آريد، خدا مىخواهد با عذاب شما چه كند) ؟
منابع
1) ر . ك . مؤلف، "تحليل ظاهر و باطن قرآن" ، صحيفه مبين، دوره دوم، ش 1، ص 48 .
2) ر . ك . مظفر، محمدرضا; اصول الفقه، چ 5، قم، مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان، بىتا، 1/19- 20
3) ر . ك . همان 109 .
4) ر . ك . همان 2/145 و 146 و حكيم، سيدمحمدباقر; "التفسير" ، دائرةالمعارف الاسلاميةالشيعيه .
5) ر . ك . مظفر، پيشين 195 .
6) ر . ك . هادوى، مهدى; مبانى كلامى اجتهاد، چ 1، قم، مؤسسه فرهنگ خانه خرد، 1377، ص 98 و 282 .
7) ر . ك . همان 108 .
8) ر . ك . مظفر، پيشين 107 .
9) ر . ك . محمدى، ابوالحسن; مبانى استنباط حقوق اسلامى، چ 5، تهران، دانشگاه تهران، 1366، ص 70 .
10) ر . ك . همان 71 .
11) ر . ك . ما مقانى، عبدالله; مقياس الهداية فى علم الدرايه، چ 1، قم، مؤسسة آل البيت لاحياءالتراث، 1411 ق، 2/15 .
12) ر . ك . رشاد، محمد; اصول فقه، چ 3، بىجا، اقبال، 1366، ص 129- 133 و محمدى، پيشين 67- 72 .
13) ر . ك . سبزوارى، محمد; الجديد فى تفسيرالقرآن ، چ 1، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1402 ق، ذيل آيه .
14) ر . ك . طباطبائى، محمدحسين; الميزان فى تفسيرالقرآن ، چ 3، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1397 ق، ذيلآيهوقرشى، سيدعلىاكبر; تفسيراحسنالحديث، چ 1، تهران، بنياد بعثت، 1366 ش، ذيل آيه .
15) سيوطى، عبدالرحمن; الاتقان فى علوم القرآن ، چ 2، بيروت، دارالكتب العلميه، 1411ق، 1/15 .
16) ر . ك . همان 16 .
17) ر . ك . فخر رازى، التفسيرالكبير، چ 3، قم، مكتب الاعلام الاسلامى، 1411 ق، ذيل آيه و قاسمى، محمدجمالالدين; محاسن التاويل، چ 2، بيروت، دارالفكر، 1398 ق، ذيل آيه .
18) ر . ك . طباطبائى، پيشين، ذيل آيه
19) ر . ك . سيوطى، عبدالرحمن; الدرالمنثور فى التفسير الماثور، چ 1، بيروت، دارالكتب العلميه، 1411 ق، ذيل آيه . و حويزى، عبدعلى; تفسير نورالثقلين، چ 4، قم، مؤسسه اسماعيليان، 1370 ش، ذيل آيه .
20) ر . ك . شيرازى، سيدمحمد; تقريبالقرآنالىالاذهان، چ1، بيروت، مؤسسةالوفا، 1400 ق، ذيل آيه .
21) ر . ك . مجلسى، محمدباقر; بحارالانوار، چ 2، بيروت، مؤسسةالوفا، 1403 ق، 39/21- 34 .
22) ر . ك . عوا، سلوى محمد; الوجوه والنظائر، چ 1، قاهره، دارالشروق، 1419 ق، ص 62 و پالمر، فرانك . ر . ; معنى شناسى، چ 1، تهران، نشر مركز، 1366 ش، ص 81- 104 .
23) ر . ك . طبرسى، فضلبنحسن; مجمعالبيان فى تفسيرالقرآن ، بىچا، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1379 ق، ذيل آيه .
24) ر . ك . عك، خالدعبدالرحمن; اصول التفسير وقواعده، چ 2، بيروت، دارالنفائس، 1406ق، ص 149 .
25) ر . ك . طباطبائى، پيشين، ذيل آيه و فخررازى، پيشين، ذيل آيه .
26) ر . ك . همانها، ذيل آيه و قرشى، پيشين، ذيل آيه .